به باور من، زیستن، هنر حل مساله است. این مساله می‌تواند تنظیم میزان شکر در قهوه صبح باشد، می‌تواند ایجاد علاقه به آموختن در یک کودک باشد می‌تواند افزایش نرخ تبدیل در تبلیغات آنلاین باشد و یا تامین بودجه برای یک طرح توسعه. از نظر من همه‌ی اینها از جنس مساله هستند یک طبقه بندی متداول این است که ما مسائل را به بزرگ و کوچک، مهم و غیر مهم، دشوار و آسان و یا ریز و درشت تقسیم کنیم. اگر چنین باشد، مساله تنظیم شیرینی قهوه‌ی صبح، می‌شود کم اهمیت تر از مجادله برای افزایش رقابت پذیری روی یک محصول یا خدمت خاص. در ظاهر هم جز این نیست.

اما اگر قصد طبقه بندی داریم، باید متر و ملاک و پیمانه‌ای داشته باشیم در گام اول بیایید بپذیریم هر آنچه با آن مواجه هستیم، از جنس مساله است. پس گام دوم می‌شود رسیدن به این باور که ما باید مسائل زندگی کاری و غیرکاریمان را حل کنیم و باور سوم این است که بپذیریم هر مساله‌ای حل شدنی است. همین باور است که ما را به یافتن راه حل امیدوار می‌کند.

صحبت از متر و پیمانه شد. بگذارید آن نکته را تمام کنم بعد ادامه بدهیم. بزرگی یک مساله به توان حل مساله ما برمی‌گردد. جز این هیچ ملاکی نیست. اگر شما نتوانید سرریز شیر را هنگام جوشاندنش حل کنید، می شود مساله مهم زندگی تان. حتی شاید محل اختلاف باشد با شریک زندگی‌تان. یا حتی مرجعی برای اینکه احساس ناتوانی بکنید. اما همین شما اگر بتوانید در یک جلسه خلوت کردن با خودتان، یک پلن بازاریابی بی‌نقص بنویسید، غول این مساله پیشتان زانو می‌زند.

پس فراموش کنید طبقه‌بندی‌های متداول را. این ضعف‌های ماست که بزرگی یک مساله را تعیین می‌کند. چه باید کرد؟ بعد از خلق باورهایی که پیشتر در این متن در موردشان نوشتم، باید روی مهارت حل مساله کار کنیم راهی جز این نداریم اما پیشنهاد بهتری دارم. اگر فرزند دارید یا موثر هستید در تربیت یک کودک، از هم اکنون توان حل مساله را در او رشد دهید. کیف نکنید از اینکه نام پایتخت کشورها را از بر است. کیف کنید به اینکه یاد گرفته به گاه نیاز، از منبعی جستجو کرده و نام پایتختی را بیابد. تفاوت پیروزمندان و شکست خوردگان امروز و آینده، در همین تفاوت حفظ کردن پایتخت ممالک و یا رسیدن به توانایی جستن و یافتن آنها به هنگام نیاز است.

آیدین نامدار

🌲

نظر خود را ثبت نمایید

برای ثبت نظر، حتماً باید عضو سایت باشید. ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.

نظرات